بدیهی است که فهم و درک هر وجودی، مبتنی و مستلزم شناخت او یا آن است. به عنوان مثال اگر در همین عالم طبیعت و
مادی نیز تا کسی اکسیژن را نشناسد، یا جاذبه، یا انرژی یا … را نشناسد - اگر چه با آنها زندگی میکند و به واسطهی آنها زنده
است – ولی وجودشان را نخواهد شناخت. چنان چه در این عالم موجودات بسیاری وجود دارند که همگان و یا اغلب
نمیشناسند و چون نمیشناسند، حتی سؤال از این که هست یا نیست نیز به ذهنش خطور نمینماید. و البته هر کس بیشتر
بشناسد، بیشتر پی به وجود میبرد. یک دانشمند فیزیک یا شیمی، بسیار بیشتر از یک چوپانی که تحت قوانین فیزیک یا با
عناصر شیمیایی زندگی میکند، وجود آنها را درک میکند.